پسر تنها-♥♥♥♥♥♥

شعر طنز پلنگ

حتما بخونید...

 

ديد روباهي پلنگي را به راه

اشك ريزان مي رود با آه و آه !

 

سينه اش چاك است تا نزديك ناف !

هست در آنجا و تنبانش شكاف !

 

گفت :« اي آقا پلنگ تيز چنگ !

از چه اي آشفته و داغان و منگ ؟

 

علت اين ظاهر نافرم چيست ؟

بر چنين احوال تو بايد گريست »!

 

گفت كه :« حيثيّتم را بُرده اند !

داخل يك كوچه خِفتم كرده اند !

 

درشبي تاريك با ظلم و ستم

شد تجاوز هم به مالم ،هم خودم !

 

دردهايم را روايت مي كنم !

مي روم اكنون شكايت مي كنم »!

 

گفت آن روباه ِ شوخ و خنده رو :

«اي پلنگ نازنين و صلح جو !

 

اي شده غارت ، شده زخمي ، دَمَر!

بازگرد و از شكايت درگذر !

 

گرچه بدبختي ّ و بدآورده اي

شكركن زيراكه اكنون زنده اي !

 

سخت باشد خِفت و بي طاقت شدن !

باتجاوز ،قتل هم غارت شدن !

 

گر تورا گرگان دريدند از عقب !

از چه غمناكي و نالان اي عجب !

 

شاخه ي بختت شكوفا مي شود

بعداازاين بخت توهم وا مي شود !

 

گرشوي در حكمت دنيا دقيق

 

اين سر آغازي جديداست اي رفيق !

 

 

[ دو شنبه 7 بهمن 1392برچسب:شعر طنز,اشعار طنز, شعر طنز پلنگ, ] [ 19:42 ] [ J0ker ] [ ]

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد